شب مولانا در فرانکفورت شبی بود از جنس نور و نوا؛ شبی که واژهها به سماع درآمده بودند و زمان در حیرت حضور ایستاده بود. در شهر فرانکفورت آلمان، یاران خانهٔ مولانا گرد آمدند تا میلاد آن عارفِ آفتابگونه را به جشن بنشینند؛ زیر سایهٔ معرفت و بزرگمنشیِ جناب دکتر لطیف ناظمی، پاسدار روشنایی سخن و مظهر فرهیختگی و اندیشه. هوا آکنده از عطر شعر بود و فضا سرشار از نغمهٔ جان. واژهها، چون پروانههای عاشق، بر گردِ شمع نام مولانا میچرخیدند؛ هر حرف، جرعهای از معرفت، و هر نگاه، انعکاسی از عشق بود. آن شب، گویی بلخ در فرانکفورت دوباره زاده میشد؛ نغمهٔ نی از جانها برمیخاست و سروش معنا از سینهها میگذشت. مجلس چنان غرق در صفا و روشنی بود که اگر گوش جان میسپردی، صدای مولانا را میشنیدی که میگفت: «از ماست که میتراود عشق، و عشق است که ما را جاودان میسازد.» در چنین فضای روحانی، دلها به هم پیوستند، سخن بال گشود، و مولانا نه در کتابها، که در دل هر حاضری دوباره متولد شد. محفل با خوشامدگوییِ گرم و نغمهآمیز بانو صالحه محبی، مجری خوشبیان و دلدادهٔ مکتب عشق آغاز گشت. او با بیانی شاعرانه گفت: «امشب انجمن ادبی خانهٔ مولانا افتخار آن را دارد که در محضر شاعران، سخنوران و عاشقان مولانا گرد آمده است تا غبار غربت از دلهای خویش بزدایند و دین فرهنگی و ادبی خود را در قبال آن مرد وارسته ادا کنند؛ پیامهای سرشار از معرفت و حکمت او را به گوشِ مشتاقان برسانند و چراغ عشق را در غربت روشنتر سازند.» در آغاز، بانو داکتر هما احمدی، رئیس انجمن خانهٔ مولانا درشهر فرانکفورت، پیام خویش را به حضار تقدیم داشت. سپس محترم زبورگلزاد، بانو شکیبا عبادی، محترم سید رضایی، محترم داکتر کمال اسلام، محترم سید نوری، محترم شاهین ناژ، محترم افضلی، بانو فریبا صادق آتش، محترم فاروق کوشان و بانو داکتر راضیه ناصر، هر یک با خوانش مقالهها، سرودهها و اشعار مولانای بزرگ، بر غنای مجلس افزودند. در بخش علمی و ادبی محفل، استاد سخن و منتقد اندیشمند، نویسندهٔ توانا و متفکر ژرفنگر، جناب دکتر لطیف ناظمی، با بیانی شیوا و پرمایه، دربارهٔ کلیات شمس «کتاب عشق و زندگی» و مثنوی معنوی «کتاب دین و فلسفه» سخن گفتند. گفتاری که همچون نسیمی از معرفت، دلها را نوازش داد و با استقبال پرشور حاضران همراه شد. بخش پایانیِ برنامه به موسیقیِ دلانگیز اختصاص یافت. آوای روحنواز و تصنیفهای عرفانیِ هنرمند ارجمند، استاد شریف غزل، با اشعار مولانای بزرگ و بیدل، با همراهی نوازندگان مستعد، حال و هوای محفل را شورانگیزتر ساخت و جان حاضران را به سماع روح کشاند. و چنین بود که شبی از نور و نوا، با یاد مولانا به پایان رسید؛ شبی که در آن، کلام و نغمه، عقل و عشق، و شرق و غرب در نقطهای از حقیقت به هم رسیدند، جایی که مولانا، همیشه زنده است.
فریبا صادق